11تیر ماه 93
امروز صبح پسرماز خواب که پاشد خونه مامانی بود.قرار شد عمه زری بیاد دنبالش ببرتش مهد تا مامانی بره و به جلسه قرانش بره. عمه زری که زنگ زده روزبه گفته بگو نیاد دنبالم اخه من اگه برم گریه میکنم. خلاصه ، با مامانی رفته بود جلسه قران.اما 1ساعت بیشتر نمونده بود .به مامانیش گفته که خوب 1 ساعت شد حالا پاشو بریم. ساعت 3.30 بود که با امیر رفتیم دنبالش که بریم خونه.خواب بود.اما با صدای من بیدار شد. بعدشم که رفتیم دنبال .... ثناو رفتیم خونه. امسال ماه رمضون ثنا اولین مهمون ما بود. بعد افطارم رفتیم چمن روبروی بایب و روزبه حسابی اونجا بازی کرد.3 تا بچه گربه ناز اونجا بودن که روزبه باهاشون مشغول...